ایستگاه بهشت
ﯾﻪ ﺷﺐ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﻣﯿﺸﻦ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ، ﺑﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ با ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺍﻟﮑﺘﺮﯾﮑﯽ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻣﯿﺸﻦ...
ﻧﻮﺑﺖِ ﻧﻔﺮ ﺍﻭﻝ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺑﺸﯿﻨﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ . ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﻦ ﺗﻮﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ، ﺭﺷﺘﻪ ی ﺧﺪﺍﺷﻨﺎﺳﯽ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ. ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺁﺩﻡ ﺑﯿﮕﻨﺎﻩ مجاﺯﺍﺕ ﺑﺸﻪ ...!! ﮐﻠﯿﺪ ﺑﺮﻕ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﻧﻦ، ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ نمی افته ..! ﺑﻪ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻫﯿﺶ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﯿﺎﺭﻥ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﺵ ﻣﯿﮑﻨﻦ …!
ﻧﻔﺮ ﺩﻭﻡ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﻦ ﺗﻮﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺣﻘﻮﻕ ﺧﻮﻧﺪم. ﺑﻪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﻤﯿﻔﺘﻪ! ﮐﻠﯿﺪ ﺑﺮﻕ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﻤﯿﻔﺘﻪ .…! ﺑﻪ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻣﯿﺎﺭﻥ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﺵ ﻣﯿﮑﻨﻦ .…!
ﻧﻔﺮ ﺳﻮﻡ ﻣﯿﺎﺩ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﻦ ﺗﻮﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ، ﺭﺷﺘﻪ ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ ﺑﺮﻕ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﻢ:تا ﻭﻗﺘﯽ که ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺗﺎ ﮐﺎﺑﻞ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻭﺻﻞ ﻧﺒﺎﺷﻦ، ﻫﯿﭻ ﺑﺮﻗﯽ به صندلی ﻭﺻﻞ ﻧﻤﯿﺸﻪ!
ﺧﻮﺏ، ﺑﻘﯿﻪ ی ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﺸﺨﺼﻪ... ﻣﺴﻮﻭﻟﯿﻦ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺸﮑﻞ ﺭﻭ ﻣﯿﻔﻬﻤﻦ ﻭ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻓﺮﺩ ﻣﯿﺸﻦ!!
ﻧﺘﯿﺠﻪ ی ﺍﺧﻼﻗﯽ: ۱. ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ دانا ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ کنید !!
۲. وقتی بیشتر از بقیه بفهمید، محکوم به نابودی هستید.
این حکایت بعضی جوامع هست...
سپیده ی صبح
وقت اذان از خواب میپرم...میرم چراغ حیاطو خاموش میکنم...اسمون آبیه اما رو ب تاریکی...نه ستاره هست نه ماه...خورشید هم نیست ..این ساعت خیلی ساعت ه خوبی ه...
منتظرم آفتاب از پشت کوههای نقاشی های بچگیامون طلوع کنه...و شاید...
فکرشو کن بعده این همه کار لپ تاپتو روشن میکنی هدفونتو میذاری... از توی هزاران اهنگی ک داری اهنگ آخرین کوکب بانو شکیلا بخونه....
چ حسی بهم داد.... بهم میگه بخواب... نه شدنی نیست خانم شکیلا.. آهنگتون قشنگه خاطراتمو ورق زدی.منو تا مرز بغض بردی... اما ....
شاید دویدن صبحگاهی حالمو خوب کنه.... مثل چند سال پیش...سال اول دانشگاه...
(((تو خاموشی خونه خاموشه
شب آشفته گل فراموشه
بیا کامشب پشت این روزن
شب کمین کرده رو به روی من
تب آلوده تلخ و بی کوکب
شب شب غربت شب همین امشب
لای لایی من به جای تو شکستم
تو نبودی من به سوگ غم نشستم
از ستاره تا ستاره گریه کردم
از همیشه تا دوباره گریه کردم
لالالالا آخرین کوکب
لباس رویا بپوش امشب
لالالالا ای تن تب دار
اشکامو از رو گونه هام بردار
لالالالا سایه بیدار
نبض مهتابو دست من بسپار)))
منم ی دوست ارمنی دارم ک از خیلی از ما مسلمونا مسلمون تره
میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به این کار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّر ادین شاه و مادرمرحوم دکتر امینی رسید به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازار پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم. و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد. یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد. روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است. ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند. شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست دراین روز عرق بفروشم. شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است. آنوقت رضا شاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت: "در این مملکت یک مرد واقعی داریم آنهم خانم فخر الدوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است. |
واعظی پرسید از فرزند خویش هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟ صدق و بی آزاری و خدمت به خلق هم عبادت،هم کلید زندگیست گفت: "زین معیار اندر شهرما، پروین اعتصامییک مسلمان هست آن هم ارمنیست" !! |
منم ی دوست ارمنی دارم ک از خیلی از ما مسلمونا مسلمون تره
میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به این کار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّر ادین شاه و مادرمرحوم دکتر امینی رسید به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازار پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم. و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد. یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد. روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است. ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند. شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست دراین روز عرق بفروشم. شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است. آنوقت رضا شاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت: "در این مملکت یک مرد واقعی داریم آنهم خانم فخر الدوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است. |
واعظی پرسید از فرزند خویش هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟ صدق و بی آزاری و خدمت به خلق هم عبادت،هم کلید زندگیست گفت: "زین معیار اندر شهرما، پروین اعتصامییک مسلمان هست آن هم ارمنیست" !! |
حمید حامی
یه فانوس شکسته
یه مرداب تو پاییز
یه صحرا خاک خسته
نمیخوام بمونم
برام دنیا سیاهه
حظورم غریبه
غرورم بی پناهه
شب عشق . شب درد
شب تنهایی مرد
شب بغض . شب کوچ
شب سربی . شب سرد
شب خاموش بی روزن
شب مرگ هم آوایی
شب سنگی . شب سربی
شب آوار تنهایی
شبی که لحظه های بی تو بودن
نفسگیره . سیاهه . بی عبوره
سکوتم آخرین فریاد عشقه
خیالت آخرین سنگ صبوره
هنوزم بغض بارونی چشمات
میتونه واسه دلتنگیم بباره
تو این پاییز سنگی . دست سردت
رو زخم بی کسیم مرهم بذاره
اشهَدُ انّ ” تو” در کل جهان پخش کند
خنده بر لب بنشان حالت لبخند تو را
بدهم “حاج حسین و پسران” پخش کند
بغلم کن همه جا ! شهر حسودی بکند
چشم تو بین زنان تیر و کمان پخش کند
باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده
راز دیوانگی ام را به جهان پخش کند
بشود فاشِ همه راز اشارات نظر!
قصه عشق مرا نامه رسان پخش کند
شعر من خوبترین شعر جهان استاگر
آنچه از روی تو دیده ست زبان پخش کند
وصف زیبایی تو در همه ی ابیاتم
آبِ دریاشدهتا قطره چکان پخش کند
درد یعنی تو نباشی بغلم ناز کنی
رادیو لحظه ای آواز بنان پخش کند
(((علی صفری)))
سپیده ی صبح
وقت اذان از خواب میپرم...میرم چراغ حیاطو خاموش میکنم...اسمون آبیه اما رو ب تاریکی...نه ستاره هست نه ماه...خورشید هم نیست ..این ساعت خیلی ساعت ه خوبی ه...
منتظرم آفتاب از پشت کوههای نقاشی های بچگیامون طلوع کنه...و شاید...
فکرشو کن بعده این همه کار لپ تاپتو روشن میکنی هدفونتو میذاری... از توی هزاران اهنگی ک داری اهنگ آخرین کوکب بانو شکیلا بخونه....
چ حسی بهم داد.... بهم میگه بخواب... نه شدنی نیست خانم شکیلا.. آهنگتون قشنگه خاطراتمو ورق زدی.منو تا مرز بغض بردی... اما ....
شاید دویدن صبحگاهی حالمو خوب کنه.... مثل چند سال پیش...سال اول دانشگاه...
(((تو خاموشی خونه خاموشه
شب آشفته گل فراموشه
بیا کامشب پشت این روزن
شب کمین کرده رو به روی من
تب آلوده تلخ و بی کوکب
شب شب غربت شب همین امشب
لای لایی من به جای تو شکستم
تو نبودی من به سوگ غم نشستم
از ستاره تا ستاره گریه کردم
از همیشه تا دوباره گریه کردم
لالالالا آخرین کوکب
لباس رویا بپوش امشب
لالالالا ای تن تب دار
اشکامو از رو گونه هام بردار
لالالالا سایه بیدار
نبض مهتابو دست من بسپار)))
عاشق باشی همینه حالت ، قلبت آرومه یک عذابه
حالت هم خوبه هم خرابه ، وای …
یک لحظه حس گریه داری ، یک لحظه راحته خیالت
عاشق باشی همینه حالت ، وای …
عاشق باشی دلت همیشه غرقه یک آشوبه که
برای قلبت حسش انقدر خوبه که ازش نمیشه بگذری
عاشق باشی عذاب عشقتم به جونت میخری
دیروز من کو؟ فردای من کو؟
شهزاده من . رویای من کو؟
کو هم قبیله؟ لیلای من کو؟
وقتی نوشتم عاشقترینم
گفتی نمیخوام تو رو ببینم
برات نوشتم یه بیقرارم
با خنده گفتی دوستت ندارم
رو بغض ابرا نامه نوشتم
قلبمو مهر نامه گذاشتم
با تو میگیره ترانه هام جون
وقتی نباشی . میمیره مجنون
کو آشنای شبهای من؟ کو؟
دیروز من کو؟ فردای من کو؟
شهزاده من . رویای من کو؟
کو همقبیله؟ لیلای من کو؟
چند روزه بارون داره میباره
بوی شکستن برام میاره
میگه غزلپوش تو رو نمیخواد
لیلای خوابت دیگه نمیاد
اما باز باید برگردم خوب شد دوروز دیگه کنسل شد....
و باز پرواز....
چقدر بده ک توی روز تعطیل ادم باید بره اصفهان باز عصر برگرده .جای شکرش باقی ه
اصفهان گرم نبود...
راستی عیدتون مبارک....تعطیلی ب کسانی ک تعطیلن خوش بگذره....
کلاس
اگر کلاس مختلط بود قطعا هیچ اعتراضی شنیده نمیشد، ،، عجیبه ها،،،
(اینن موردو تجربه کردم ک میگما)
و این اتفاق بلعکسشم رخ میده،،، خانوماهم وقتی تنهان غر میزنن،
میشه از این قدرت دو جانبه استفاده های زیادی کرد،،،
من نمیفهمم و درک نمیکنم چرا بعضی دروس باید آقایون و بانوان جدا باشن، مثل دروس تخصصی،، وقتی مدیریت هست، استاد هست بندگان ه خدا جدا از هم میشینن و کوچکترین اشتباه از شاگرد یا دانشجو توسط استادیار یا استاد با برخورد رو برو میشه ،،واقعا معنی ه این جدایی جنسیتیو نمیفهمم،،،،ما ههممون بنده یک خداییم،
چطور در حیطه ی صنعت خانوما توی ی اداره ها و کارخونه ها شونه ب شونه اقایون کار میکنن، اما درس خوندنشون توی ی کلاس مشکل داره؟؟؟؟
خلاصه اگه امروز کلاس مختلط بود هیچکس گرمش نمیشد،و کلاس ی ساعت زودتر تموم نمیشد،،
زود ک رسیدم خونه گفتم خاطره امروزو ب دوستانم بگم،
نظراتتونو بگید در این مورد،،
کولي کنار آتش رقص شبانه ات کو؟ شادي چرا رميده؟ آتش چرا فسرده؟
خاموش مانده اينک، خاموش تا هميشه چشم سياه چادر با اين چراغ مرده
رفت آنکه پيش پايش دريا ستاره کردي چشمان مهربانش يک قطره ناسترده
در گيسوي تو نشکفت آن بوسه لحظه لحظه اين شب نداشت ــ آري ــ الماس خرده خرده
بازي کنان زگويي خون مي فشاند و مي گفت روزي سياه چشمي سرخي به ما سپرده
مي رفت و گرد راهش از دود آه تيره نيلوفرانه در باد پيچيده تاب خورده
سوداي همرهي را گيسو به باد دادي رفت آن سوار با خود، يک تار مو نبرده
سیمین بهبهانی
کولي کنار آتش رقص شبانه ات کو؟ شادي چرا رميده؟ آتش چرا فسرده؟
خاموش مانده اينک، خاموش تا هميشه چشم سياه چادر با اين چراغ مرده
رفت آنکه پيش پايش دريا ستاره کردي چشمان مهربانش يک قطره ناسترده
در گيسوي تو نشکفت آن بوسه لحظه لحظه اين شب نداشت ــ آري ــ الماس خرده خرده
بازي کنان زگويي خون مي فشاند و مي گفت روزي سياه چشمي سرخي به ما سپرده
مي رفت و گرد راهش از دود آه تيره نيلوفرانه در باد پيچيده تاب خورده
سوداي همرهي را گيسو به باد دادي رفت آن سوار با خود، يک تار مو نبرده
سیمین بهبهانی
آنچه در ذهن من است قابل بیان نیست.
به او مدرکی دادند که در آن نوشته شده بود: رد شدنت نشانه ی شکستت نیست بلکه شوخ طبعی ات ارزش دیدنت در سال آینده را دارد.
((گفتم بهتون یاداوری کنم ک فصل امتحاناس اخر برگه هاتون همچین یادگاری هایی ننویسین ))
محبت و لطف ی هموطن
یه آدرس یه نشونه یه چیزی.....بخوااای میرم دنبالش و باهاش حرف میزنم برااات ک بر گرده؟؟!!!!!؟!؟
با برگشتنش حتما حااالت خوب میشه ........))
ی پیام خصوصی توسط ی دوست ک حتی منو نمیشناسه..و منم اونو نمیشناسم...ی لطف ک فقط از دست ی ایرانی بر میاد...میدونید که ی سری اتفاقا و خوبیا توی این زمانی ک خیلی چیزا فراموش شده هنوز توی ایران زنده است. خوشحالم توی همچین کشوری ام با همه ی کم و کاستیاش اما با داشتن مردمی ب خوبی ه فرشتگان خدا...
من ب این دوست گفتم ک ستاره اینجور بر نمیگرده..و فقط ازش تشکر کردم بابت این نگرانیش و مهربونیش...
دلم نیومد ک فقط ب تنهایی توی پیام شخصی ازش تشکر کنم.
و الان توی این پُست ازش تشکر میکنم و ازتمام عزیزانی ک توی این مدت سعی کردن ب من دلداری بدن هم ممنونم.
خوشحالم ک هستید.خوشحالم ک توی دوره قحطی ه محبت ، من از وجود شما عزیزانی ک نمیشناسمتون خروارخروار محبت و عشق دریافت میکنم.
لبتون خندون دلتون شاد.
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب؛ اما نه،
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد!
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل یکدل شده با عشق،فقط میترسم
هم به حاشا بکشد، هم به تماشا بکشد
زخمی کینه من! این تو و این سینه من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد
فاضل نظری
همین الان گفتم دلتنگ آقا امام رضام
تلوزیونو روشن کردم دیدم داره حرمو نشون میده ...
چ حس خوبی ه ادم حس کنه اقا صداشو میشنوه...
چشمام خیس اشک شد...
ووووووای گنبد طلاییش... پنجره فولادش.. ابخوریاش....
من ک هیچوقت کلا تلوزیون نگاه نمیکنم الان نصف شب تلوزیونو روشن کردم دیدم مردم دارن دعا میخونن و دوربین داره حرم اقارو نشون میده....مشهده همیشه بیدار....اقام هرجور شده میام زیارتت....
خدایاااااااا شکرررررت .امام رضا چ خوب نشونم دادی صدامو میشنوی....چزود دعامو شنیدی....
یا امام رضا
مثل اون بت که وجودش پره از ترس شکستن
یه صورتک به صورتم زدم طلایی
طلا شدم خدا شدم ولی ریایی
منم اون درخت عریون توی بیشه زمستون
تن لخت و دست خالی سر راه باد و بارون
نقش سبز یک بهارو سرتا پا به تن کشیدم
اما حیف که مثل من نیست اونچه از خودم کشیدم
یه صورتک به صورتم زدم طلایی
طلا شدم خدا شدم ولی ریایی...
احسان عزیزم خیلی با این اهنگ ت اشک ریختم
سلام ای غم لحظه های جدایی ***** خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن ***** خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق ***** خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه ***** خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من ***** تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را می سپارم به مینای مهتاب ***** تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته ***** تو را می سپارم به رویای فردا
به شب می سپارم تو را تا نسوزد ***** به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد ***** اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من ***** خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم ***** خداحافظ ای نوبهار همیشه
قدرت زن
شاید همین لحظه زنی
برای مرد سیاستمدارش می رقصد
یا پیانو می زند و
آواز می خواند
وجلوی جنگ جهانی بعدی را می گیرد
کسی چه می داند
شاید تنها شرط معشوقه ی هیتلر
به خاک وخون کشیدن دنیا بود
کسی سر از کار زن ها در نمی آورد
با سکوت شان شعر می خوانند
با لب هاشان قطعنامه صادر می کنند
باموهاشان جنگ می طلبند
باچشم هاشان صلح
کسی چه می داند
شاید آخرین بازمانده ی دنیا
زنی باشد
که با شیطان تانگو می رقصد
(((سیاوش شمشیری)))
هوشنگ ابتهاج
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من وتوست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه ای بسا باغ و بهاران که که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت گفتگویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل هر کجا نامه ی عشقست نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر وه از این آتش روشن که به جان من و توست
فوتبال
فوتبال هم یکیش بود،،
قهرمانی ی تیم ساده،، تکنیکی و تاکتیکی،، ی مشت جوون بی ادعا و پاک با قراردادهای بسیار کم،، جوری سرنوشتشونو خودشون ساختن ک هیچکس نتونست جامو ازشون بگیره،،و با دستای پاک و بدون لابی و تبانی حقشونو گرفتن،
ب جوونو باید میدون بدن
اعتماد کنن
با ی توپ و ی چمن سبز کاری کردن ک دل جوونای ی شهر جوری شاد شد ک این (جام) بیشتر از ((برجام)) خنده رو لبشون آورد،
قهرمانی تیم جوون و نوپای شهرم اهوازو ب تمام کسانی ک دوس دارن همه جا حق ب حق دار برسه تبریک میگم،
عبدالله ویسی دمت گرم ،پارسال ک دیدمت گفتی اگه قهرمان نشم سهمیه میارم،بالاخره یکی ی حرف زد و انجام داد،
باریکلا مَرد ، اینبار اگه ببینمت ی عکس خوشکل ازت میگیرم،اینو بهت قول میدم مَرده قهرمان،
5 شنبه
تنهایی و موزیک های مورد علاقم ...و ی رمان ه قشنگ از پائولو کوئیلیو.....
غمگین نیستم اما این سکوت خسته کنندس...
دلم زیارت آقا امام رضارو میخواد ....آرامش توی حرم حسی ه ک هیچ جا نیست....و با هیچ مترو معیاری نمیشه حسابش کرد با هر فرمولی بخوای بسنجیش ب این نتیجه میرسی ک جلوی عظمتش فقط باید سجده کنی.
همین.
دنیا سکوت می کنه
زمان به صفر می رسه
زمین سقوط می کنه
شب ها که بغض می کنی
به مرز مرگ می رسم
به گریه کوچ می کنم
ببین چقدر بی کسم
دریایی از آرامشی
من طرحی از خروش رود
زیباترین شعر جهان چشمای غمگین تو بود
پشت کدوم ساعت شب درگیر این سفر شدیم
چه دیر به هم رسیدیمو بی وقفه شکل هم شدیم
تو که به غنچه کردن گل های باغچه دلخوشی
از عمق خاکستر شب چگونه شعله می کشی
فرصت بده گریه کنم که بینهایت عاشقم
فکر گریز از شب و طوفان این دقایقم
بگو کجای زندگیم گمشده بودی عشق من
که خاطرات من همه در تو خلاصه می شدن
حمید حامی
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار . تو این سکوت
چه بی صدا . نفس نفس
از این نامهربونی ها
دارم از غصه می میرم
رفیق روز تنهایی .
یه روز دستاتو می گیرم
تو این شب گریه می تونی
پناه هق هقم باشی
تو ای همزاد همخونه
چی میشه عاشقم باشی؟
دوباره من دوباره تو
دوباره عشق . دوباره ما
دو هم نفس . دو هم زبون
دو همسفر . دو همصدا
تو ای پایان تنهایی
پناه آخر من باش
تو این شب مرگی پاییز .
بهار باور من باش
بذار با مشرق چشمات .
شبم روشنترین باشه
میخوام آیینه خونه
با چشمات همنشین باشه